جدول جو
جدول جو

معنی کوله ساره - جستجوی لغت در جدول جو

کوله ساره
(لَ سَ)
دهی از دهستان ژاوه رود که در بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع است و 566 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ / رِ)
حصه و پاره و لختی از کوه را گویند. (برهان) (آنندراج). یک لخت از کوه. (ناظم الاطباء). قسمتی از کوه. حصه ای از جبل. (فرهنگ فارسی معین). که پاره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
راست گفتی خیال حلم امیر
بار آن کوه پاره بود مگر.
فرخی.
که مردی بس عظیم و شخصی چون کوه پاره بود. (قصص الانبیاء). غلام حبشی در میدان مانند کوه پاره ای... (سمک عیار از فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از اسب هم هست که عربان فرس خوانند. (برهان) (آنندراج). اسب. (ناظم الاطباء). کنایه از اسب. فرس. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
کوهسار. (ناظم الاطباء). رجوع به کوهسار شود
لغت نامه دهخدا
(لِ سِ)
دهی از دهستان باسگ که در بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع است و 507 تن سکنه دارد. در دو محل به فاصله نیم کیلومتر به نام کوله سر بالا و پایین مشهور است و سکنۀ کوله سر بالا 278 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لَ مَ)
نام مزرعه ای است که در دهستان گوادر بخش گیلان شهرستان شاه آباد واقع است و ییلاق ایل کلهر است و در هنگام برداشت محصول 200 تن سکنه دارد. مزرعۀ سرازک در شمال این روستا با 30 خانوار سکنه جزء این ده محسوب می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
کوه کوه شاره، در شمال غربی سبزوار آخر بلوک کراب است. (تاریخ بیهق، شرح و توضیحات بهمنیار ص 338)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
کوهی است به بحرین. (معجم البلدان ج 7 ص 11) ، دیهی است به بحرین. (ریحانه الادب ج 3 ص 256)
لغت نامه دهخدا
(فارْ)
نام کوهی در سرزمین اسپانیا است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
به واو معروف، پشتاره که به پشت بردارند و این از اهل زبان شنیده شده. (آنندراج). کولباره. کوله باره. باری که بر پشت کشند. (فرهنگ فارسی معین). باری که بر پشت یا دوش برند و آن بزرگ نباشد. باری خرد که بر کتف توان بردن یا میان دو کتف. باری که بر دوش آدمی حمل شود. باری بر پشت طناب و رسن آن از یک سوی شانه بر سینه افتد و حامل، آن را بر دست دارد. پشته. پشتواره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
کوله بار آرزویی بست دل
کآسمان زد زور و از جا برنداشت.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نام کوهی است به فارس. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
کوهی است بقدس. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ رَ)
دهی از دهستان برزرود که در بخش حومه شهرستان اصفهان واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ رَ / رِ)
کوله بار. کولباره. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کوله بار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کوله بار
تصویر کوله بار
کولباره، باری که بر پشت کشند، بسته باری
فرهنگ لغت هوشیار
باری که بر پشت کشند: کوله بار آرزو یی بست دل کاسمان زد زور از جا بر نداشت. (ظهوری)
فرهنگ لغت هوشیار
باردان، پشتاره، کوله، کوله پشتی، کیسه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آدم خیلی بخیل، خسیس و سفره کور
فرهنگ گویش مازندرانی
نام آبادیی از دهستان سجارود بابل، از توابع بندپی واقع در
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع نشتای عباس آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
حیوان ماده، خاصه خوک با توله هایش
فرهنگ گویش مازندرانی
کوله بار، بار پشت
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای کوهسار فندرسک استارآباد، از مراتع نشتای منطقه ی عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی